Saturday, February 18, 2006

چهارشنبه٬ زنگ سوم

کسی که مسير زندگی يک انسان رو تغيير ميده تا آخر عمر مسئول اشتباهاتيه که اون فرد به خاطر این تغییر مسیر مرتکب شده
دلم برای اين دختر-های- ساده ميسوزه
يک نگاه عميق به چشمهاش ميکنه طوری حس ميکنه تا انتهای مغزشو داره ميخونه
و بعد انقدر بهش فشارعصبی مياره تا اونو وادار به فکر میکنه
چند لحظه بعد احساس خستگی و پوچی عجیبی بهش دست میده
تصمیم میگیره همون کاریو بکنه که اون بهش گفته
........
ميشينه نصف کلاسو در باره ی خوبی حرف ميزنه اينقدر ميگه که آدم حس کنه اشباع شده٬ احتياج به بدی داره
از یک لحظه کلاسش خوشم میاد
وقتی حرفاش تموم شده و احساس میکنه همه چی تحت تسلط اونه
بهش بگم نه٬ حرفاتو قبول ندارم
گرچه خودمم مثل بقیه
گاهی کاملا حس ميکنم اختياری روی افکارم ندارم
ولی با بقیه یه فرقی دارم من میتونم ازش متنفر باشم ٬یا آزارش بدم
(((: گه گاهم برای اینکه ساکتم کنه خوب ميدونه به چی بند کنه
انسانی با توانايی بالا و لياقت کم
!!حتی منم دارم دربارش می نويسم

No comments: